سالیسینلغتنامه دهخداسالیسین . (فرانسوی ، اِ) ماده ای که از جنس بید گیرند و در مرض روماتیسم مؤثر است و بر ضد تب بکار میبرند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 271 شود.
سالیسیلات بازیک دوبیسموتلغتنامه دهخداسالیسیلات بازیک دوبیسموت . [ دُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) سالسیلات دوبیسموت افیتال 362 = C7H5O4Bi گردانیدر، سفید،بیشکل و بی بو میباشد. تقریباً در سردی در آب و الکل
سالیسیلات دانالژینلغتنامه دهخداسالیسیلات دانالژین . (فرانسوی ، اِ مرکب )326=O3,C11H12N2OC4Hیا سالی پیرین یا سالیسیلات دانتی پیرین بصورت متبلور است .بیرنگ و بی بو میباشد. مزه ٔ آن ابتدا تلخ و
سالیسیلات دانتی پیرینلغتنامه دهخداسالیسیلات دانتی پیرین . (فرانسوی ، اِ مرکب ) رجوع به سالیسیلات دانالژین و رجوع به درمان شناسی عطایی ص 262 شود.
سالیسیلات دومتیللغتنامه دهخداسالیسیلات دومتیل . [ دُ م ِ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) مایعی است بی رنگ با بویی قوی و تند و پردوام کاملا در آب محلول است در الکل و اتر و کلروفرم و مواد چربی و وازلین
سالیسیلات دوبیسموت افیسیتاللغتنامه دهخداسالیسیلات دوبیسموت افیسیتال . [ دُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) رجوع به سالیسیلات بازیک دو بیسموت شود.
بیدفرهنگ انتشارات معین[ په . ] ( اِ.) درختی است از تیرة بیدها، بی میوه ، سایه دار، دارای شاخه های مستقیم و بلند. چوبش کم دوام است از پوست آن ماده ای به نام سالیسین به دست می آید که ت
بید معلقلغتنامه دهخدابید معلق . [ دِ م ُ ع َل ْ ل َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید مجنون . بید نگون . بید موله . (یادداشت مؤلف ). نوعی از درخت بید که شاخهای تازه و جدید آن نازک و معک
بیدلغتنامه دهخدابید. (اِ) درختی است مشهور و آن را به عربی صفصاف خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). درختی است از تیره ٔ بیدها و جنسهای بسیار دارد مانند سفیدو زرد و بید معلق و ه