سالیانلغتنامه دهخداسالیان . (اِ) دو کلمه ٔ سال و ماه بر خلاف قیاس به «یان » جمع بسته شوند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی سالهاست که جمع سال باشد. (برهان ) (آنندراج ). جمع سا
سالیانلغتنامه دهخداسالیان . (اِخ ) دهی است ازدهستان زاوه رود بخش زراب شهرستان سنندج واقع در 25هزارگزی باختر آویهنگ . کوهستانی هوای آن سرد و دارای 200 تن سکنه است . آب آن از چشمه ت
سالیانلغتنامه دهخداسالیان . (اِخ ) نام محلی کنار راه قم به سلطان آباد، میان دو راهه دلیجان و عنایت بیگ ، در 177200 گزی طهران قرار گرفته است .
سالیانلغتنامه دهخداسالیان . (اِخ ) نام موضعی است در شروان در کنار آب ارس و بعضی گویند نام شهری است از ولایت شروان . (برهان ). بندری است بمیان طرف مشرق و جنوب او متصل به دریای گیلا
سالیانهلغتنامه دهخداسالیانه . [ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب ) آنچه در سال برای کسی از مواجب یا مزد مقرر شده است . || زندگانی . عمر. (اشتنگاس ). || (ص نسبی ، ق مرکب ) سالانه . در سال . سنوی
سالیانه کردنلغتنامه دهخداسالیانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) خرید و سودای یکساله کردن . (اشتینگاس ).