سالگرهلغتنامه دهخداسالگره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ مرکب ) روز شروع سال نو از عمر طبیعی و در این روز جشن هم کنند خاصه سلاطین و امرا. (آنندراج ) : گشت چون رشته ٔ عمرم کوتاه معنی سالگره د
سال گرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهروز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند؛ وجه تسمیهاش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشتهای داشتهاند که با گذشتن هر
shelvingدیکشنری انگلیسی به فارسیقفسه بندی، شیب، درجه شیب، تاقچه یا قفسه بندی، موادیکه از ان تاقچه میسازند
گره بندانلغتنامه دهخداگره بندان . [ گ ِ رِه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) سالگره . (آنندراج ). جشن تولد سالیانه : دلگشائی این گره بندان گره از کار روزگار گشاد.ظهوری (از آنندراج ).
تسبیح ساللغتنامه دهخداتسبیح سال . [ ت َ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رشته ٔ سالگره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چه حاجت است به تسبیح سال عمر مراکه میشود به یک انگشت
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از
anniversaryدیکشنری انگلیسی به فارسیسالگرد، سوگواری سالیانه، جشن سالیانه عروسی، جشن یادگاری، مجلس یادبود یا جشن سالیانه