سالکان عرشلغتنامه دهخداسالکان عرش . [ ل ِ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ملائکه باشد. || اهل سلوک را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
سالان قوجلغتنامه دهخداسالان قوج . (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . واقع در 24هزارگزی شمال باختری قوچان و سر راه مالرو عمومی قوچان . هوای آن سرد و دا
سالکانیلغتنامه دهخداسالکانی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) زندگانی . عمر. || جشن بسال تقاعد. (استینگاس ص 642).
خطیرالدین جرجانیلغتنامه دهخداخطیرالدین جرجانی . [ خ َ رِدْ دی ن ِ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالملک از فاضلان و سالکان طریقت بود و در خطه ٔ لاهور در علوم عقلیه کتب نیکونگاشت و گاهی نیز شعر می گف
شرف الدینلغتنامه دهخداشرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) یا شرف عراقی . شیخ علی ملقب ، به قلندر از سالکان طریقت و واصلان حقیقت و از معاصران و مصاحبان شمس تبریزی و مولانا جلال الدی
صوفیهلغتنامه دهخداصوفیه . [ فی ی َ / ی ِ] (اِخ ) پیروان طریقه ٔ تصوف . اهل طریقت . آنان که ازطریق ریاضت و تعبد، طالب راه یافتن به حق و حقیقت اند. گروهی که از اواخر قرن دوم هجری د
ملاکلغتنامه دهخداملاک . [ م ِ ](ع اِ) قوام کار. (از اقرب الموارد). اصل چیزی و آنچه چیزی به او قایم باشد. (غیاث ) : باید که فقر بر غنا اختیار کند تا مرید را اختیار فقر که ملاک تص
ظهیرالدینلغتنامه دهخداظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) عیسی بن شیخ معین الدین ابونصر احمدبن ابی الحسن الشافعی الجامی است که نسب وی به جریربن عبداﷲ البجلی میرسد. پدر وی یعن