سالاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. ریاست، سروری، مهتری ۲. سرداری، فرماندهی ۳. حکومت ۴. پادشاهی، سلطنت ۵. پیری، سالمندی، کهنسالی
فیلائونلغتنامه دهخدافیلائون . [ ئُن ْ ] (اِخ ) برادر شاه سالامین در زمان خشایارشا بوده که به قول هرودوت در بحریه ٔ آن روز ایران صاحب نفوذ بوده است . (از ایران باستان پیرنیا ص 793).
گورگوسلغتنامه دهخداگورگوس . [ گُرْ گو ] (اِخ ) پادشاه سالامین در زمان داریوش بزرگ . (از ایران باستان ج 1 ص 650).
پروتاگوراسلغتنامه دهخداپروتاگوراس . [ پْرُ / پ ِ رُ گ ُ ] (اِخ ) نام پادشاه سالامین در عصر اردشیر سوم ، اخس . او هنگام فرونشانیدن شورش فینیقیه و قبرس (351 ق .م .) به پادشاه ایران تسلی