سالار هفت خروار کوسلغتنامه دهخداسالار هفت خروار کوس . [ رِ هََ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
هفت سالارلغتنامه دهخداهفت سالار. [ هََ ] (اِ مرکب ) به کنایه ، سبعه ٔ سیاره . (یادداشت مؤلف ) : هفت سالار کاندرین فلک اندهمه گرد آمدند در دووداه .رودکی .
سالارفرهنگ مترادف و متضاد۱. باشلیق، سپهسالار، سردار، فرمانده ۲. پیر، ریشسفید، کهنسال، مسن ۳. رئیس، سرور، شاه ۴. بزرگ، مهتر ۵. رهبر ۶. ممتاز، برجسته، عالی
سالاردیکشنری فارسی به انگلیسیarch _, captain, chief, chieftain, dean, elder, father figure, head, headman, prince, raja, rajah, sage, sheik, sheikh, worthy
سالار هفت خروار کوسلغتنامه دهخداسالار هفت خروار کوس . [ رِ هََ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
هفت خروارکوسلغتنامه دهخداهفت خروارکوس . [ هََ خ َرْ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت خراس است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان ) : چو سالار این هفت خروارکوس برآورد بانگ از گلوی خروس .نظامی .
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از د
دولغتنامه دهخدادو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین .
بارلغتنامه دهخدابار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کار