سالادلغتنامه دهخداسالاد. (اِخ ) یکی ازایالات مجارستان بطول 150 و بعرض 20 هزارگز و مرکز آن «ساله آیرس » است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
سالادلغتنامه دهخداسالاد. (فرانسوی ، اِ) غذایی مرکب از کاهو و سرکه وروغن زیتون و جز آن که در سر سفره یا میز گذارند.
سالادلغتنامه دهخداسالاد. (فرانسوی ، اِ) نوعی کلاه خود سبک که جنگجویان اروپائی از قرن پانزدهم تا هفدهم آن را بر سر می نهادند.
سالادخوریلغتنامه دهخداسالادخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی از چینی و جز آن برای خوردن سالاد و جز آن . رجوع به سالاد شود.
سالادنلغتنامه دهخداسالادن . [ دَ ] (اِخ ) تحریف ملک الناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب در زبانهای اروپائی .
سالادولغتنامه دهخداسالادو. [ دُ] (اِخ ) ریو. رودخانه ای است در امریکای جنوبی با مجرائی بطول 1800 هزارگز.
سالادیلولغتنامه دهخداسالادیلو. [ ل ُ ] (اِخ ) رودخانه ای است در کشور آرژانتین . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.