shrinkدیکشنری انگلیسی به فارسیکوچک شدن، پزشک دیوانگان، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن
بیلستهلغتنامه دهخدابیلسته . [ ل َت َ / ت ِ ] (اِ) انگشتان دست . (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ). مؤلف انجمن آرا نویسد: در برهان گوید بمعنی انگشتان دست است و در