shutsدیکشنری انگلیسی به فارسیخاموش می شود، بستن، بسته شدن، تعطیل کردن، مسدود کردن، برهم نهادن، جوش دادن، تعطیل شدن، پایین اوردن
shuntsدیکشنری انگلیسی به فارسیshunts، انتقال، مقاومت موازی، منحرف کردن، تغییر جهت دادن، از میان بردن، کنار گذاشتن، ترن را بخط دیگری انداختن
غیاث نجومیلغتنامه دهخداغیاث نجومی . [ ث ِ ن ُ ] (اِخ ) کاشی . از شاعران کاشان بود و در فن نجوم و ساعتسازی مهارت داشت . قطعه ٔ زیر را درباره ٔ قاضی اران (از قرای کاشان ) که بسیار زشت م
چوگان زدنلغتنامه دهخداچوگان زدن . [ چ َ / چُو زَ دَ ] (مص مرکب ) چوگان بازی کردن . بازی گوی و چوگان کردن : چو بشنید چوبینه گفتار زن که با او همی گفت چوگان مزن هر آن کس که رفتی بمیدان
ساعدلغتنامه دهخداساعد. [ ع ِ ] (ع اِ) بازوی مردم . (منتهی الارب ) (آنن-دراج ). بازو. (غیاث از صراح و منتخب ). || ذراع . (شرح قاموس ). در استعمال فارسیان مابین کف دست و آرنج را گ
ساقلغتنامه دهخداساق .(ع اِ) پوزه ٔ پای . (مهذب الاسماء). میان بندِ پا و بچول است . (شرح قاموس ). مابین شتالنگ و زانو. ج ، سوق و سیقان و اساوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مابین