مولد ساعتفرماclock-controlled generatorواژههای مصوب فرهنگستانمولدی برای تولید دنبالههای دودویی که براساس سازوکار ساعت عمل میکند
zero hourدیکشنری انگلیسی به فارسیصفر ساعت، لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی، هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
زمان محلی مغناطیسیmagnetic local time, MLTواژههای مصوب فرهنگستانطول مغناطیسی برحسب ساعت در دستگاهی که نصفالنهار صفر آن به نیمهشب محلی برگردانده شده است
ساعتلغتنامه دهخداساعت . [ ع َ ] (ع اِ) ساعة. نزد فقها عبارت است از جزئی از زمان . (کشاف اصطلاحات الفنون ). پاره ای از روز و شب . مدتی نامعلوم . وقت و زمان نامعین . مدتی از زمان
شارستان رویینلغتنامه دهخداشارستان رویین . [ رَ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری افسانه ای آن را مدینة الصفر خوانند. صاحب مجمل التواریخ درباره ٔ این شهر موهوم آرد: «جماعتی گویند اسکندر کرده است اما
قطب نمالغتنامه دهخداقطب نما. [ ق ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) یا قبله نما. اسباب کوچکی است به اندازه ٔ ساعت جیبی و کوچکتر یا بزرگتر از آن و دارای صفحه ٔ مدرج و عقربه . تقسیمات صف