ساشیلغتنامه دهخداساشی . (اِخ ) مولانا حمیدالدین ساشی ، از مشایخ عرفا بود، و ذکر او در انیس الطالبین بخاری آمده است : پاره ای بادام بگیر که به دریافت صحبت مولانا حمیدالدین ساشی م
خیارلغتنامه دهخداخیار. (اِ) میوه ای است از طایفه ٔ کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوان
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بد
صابونلغتنامه دهخداصابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک
زیرلغتنامه دهخدازیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «
ساشیلغتنامه دهخداساشی . (اِخ ) مولانا حمیدالدین ساشی ، از مشایخ عرفا بود، و ذکر او در انیس الطالبین بخاری آمده است : پاره ای بادام بگیر که به دریافت صحبت مولانا حمیدالدین ساشی م