ساجملغتنامه دهخداساجم . [ ج ِ ] (ع ص ) ریزان . چکان . روان . جاری : سجم الدمع قلیلاً او کثیراً فهو ساجم . (اقرب الموارد).
ساجوملغتنامه دهخداساجوم . (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ). وادی است . (منتهی الارب ). رودی است . (شرح قاموس ): کسامزید الساجوم و شیا مصورا. (تاج العروس ).
مانندگی کردنلغتنامه دهخدامانندگی کردن . [ ن َن ْ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خود را به کسی یا چیزی شبیه کردن : اگر شیعه خود را مولای سادات ... دانن