ساز کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آغاز کردن، آغازیدن ≠ خاتمه دادن ۲. آهنگ کردن، عزم کردن، قصد کردن ۳. آراسته کردن، آماده کردن ۴. کوک کردن، همنوا ساختن
ساز کردنلغتنامه دهخداساز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساخته و آماده کردن . (آنندراج ). آمادن . فراهم کردن . مهیا کردن . ترتیب دادن . ساخته کردن . ساختن : سپه را همه هر چه بایست ، سا
ساز کردنفرهنگ انتشارات معین(کَ دَ) 1 - (مص م .) آماده کردن ، مهیا کردن . 2 - آفریدن ، بوجود آوردن . 3 - (مص ل .) قصد کردن و عزم کردن .
تهی ساز کردنلغتنامه دهخداتهی ساز کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن . خالی کردن : چون قدم از گنج ، تهی ساز کردکلبه ٔ حلاقی خود باز کرد. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 1
چنگ ساز کردنلغتنامه دهخداچنگ ساز کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چنگ نواختن . چنگ را بنغمه در آوردن . چنگ سراییدن : در آن مجلس که عیش آغاز کردندبیکجا چنگ و بربط ساز کردند. نظامی . || آ
تهی ساز کردنلغتنامه دهخداتهی ساز کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن . خالی کردن : چون قدم از گنج ، تهی ساز کردکلبه ٔ حلاقی خود باز کرد. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 1
چنگ ساز کردنلغتنامه دهخداچنگ ساز کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چنگ نواختن . چنگ را بنغمه در آوردن . چنگ سراییدن : در آن مجلس که عیش آغاز کردندبیکجا چنگ و بربط ساز کردند. نظامی . || آ
کار به ساز کردنلغتنامه دهخداکار به ساز کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار چون زر شدن . (آنندراج ) رجوع به همین لغت شود. به نیکی انجام شدن امر : دنیا چو تو چشم باز کردی هیچ است هر کار کزو
کوک کردنلغتنامه دهخداکوک کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) به معنی موافق ساختن است اعم از ساز و آواز و غیره . (برهان ). موافق کردن ساز و موافق کردن آواز. (آنندراج ) (غیاث ). هماهنگ کر