سازکردهلغتنامه دهخداسازکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کوک کرده (ساز) : بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده دروازه ٔ بلا را بر خلق باز کرده .مولوی .|| آماده . ساخته .
سبزکردهلغتنامه دهخداسبزکرده .[ س َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از نواخته . || کنایه از برکشیده . (آنندراج ) : غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش با سبزکرده های سخن سرگران مباش .
سازندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. صانع ۲. بنا، معمار ۳. آبادگر ۴. مبدع، مبتکر، مخترع ۵. خلاق ۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده ۷. کارساز، گرهگشا ۸. مفید، سودمند ۹. جاعل ۱۰. نوازنده ۱۱. تنظیمکننده
صراحیلغتنامه دهخداصراحی . [ ص ُ ] (از ع ، اِ) عربی آن صراحُیّة. قسمی از ظروف شیشه یا بلور با شکمی نه بزرگ و نه کوچک و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجل
ساز کردنلغتنامه دهخداساز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساخته و آماده کردن . (آنندراج ). آمادن . فراهم کردن . مهیا کردن . ترتیب دادن . ساخته کردن . ساختن : سپه را همه هر چه بایست ، سا
سبزکردهلغتنامه دهخداسبزکرده .[ س َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از نواخته . || کنایه از برکشیده . (آنندراج ) : غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش با سبزکرده های سخن سرگران مباش .
سمنوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی خوراک شبیه حلوا که از شیرۀ گندم سبزکرده و آرد پخته میشود و بیشتر برای عید نوروز درست میکنند و آن را در بساط هفتسین میگذارند.