ساروتیلغتنامه دهخداساروتی . (اِخ ) (...ترخانی ) طایفه ای از ایلات ترک ، از اعقاب حکام ترخان ، و جزو قبائلی است که استندار جلال الدین اسکندر [ 731 - 761 ] به ری و شهریار و بسال 809 هَ . ق . میرز
سارگاتیلغتنامه دهخداسارگاتی . (اِخ ) نام ناحیه ای از متصرفات حکومت هخامنشی است . در یکی از کتیبه های داریوش آمده : «این چیتر تخم است که دروغ گفت ، چنین گفت : من شاه سارگارتیم از دودمان هووخشتر». رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1577 و
شارودلغتنامه دهخداشارود. [ رْ وَ ] (اِ) بمعنی شابود است که هاله و خرمن و طوق ماه باشد. (برهان ). مصحف «شادورد» مبدّل «شایورد» است .(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شایورد شود.
جان شورودلغتنامه دهخداجان شورود. (اِخ ) ده کوچکی است از سیاهکل بخش سیاگل دیلمان شهرستان لاهیجان . در هشتهزارگزی واقع است و 32 تن سکنه دارد و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
سارتولغتنامه دهخداسارتو. [ ت ُ ] (اِخ ) آندراآنژلی . نقاش نامدارایتالیائی متولد شهر فلورانس (1486 - 1531 م .) است .آثار او بسبب موضوع و رنگ آمیزی ارزش بسزائی دارد.
شارت و شورتلغتنامه دهخداشارت و شورت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اشتلم . لاف و گزاف . هارت و هورت . دعاوی باطل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شات و شوت شود.