ساده لوحدیکشنری فارسی به انگلیسیbumpkin, gull, homely, innocent, naive, naïve, sheep, simple, simple-minded, simplistic, zany
سادهلوحفرهنگ مترادف و متضاد۱. احمق، بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، ساده، سادهدل، سادهنگر، صافوصادق، ضعیفالعقل، کودن، مغفل، هالو ۲. سلیم، پاکدل، صافیضمیر
ساده لوحیلغتنامه دهخداساده لوحی . [ دَ / دِ ل َ / لُو ] (حامص مرکب )ساده لوح بودن . ساده دل بودن . رجوع به ساده لوح شود.