ساده دلدیکشنری فارسی به انگلیسیartless, babe, confiding, green, gullible, ingenuous, innocent, naive, naïve, simple, simple-minded, trustful, trusting, unaffected
ساده دللغتنامه دهخداساده دل . [ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) مردم صادق و بی نفاق . (برهان ) (آنندراج ). بی نفاق . (رشیدی ). ساده لوح . ساده جگر. سینه صاف . (مجموعه ٔ مترادفات ). ساده . س
ساده دلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. راستگو؛ بیریا؛ بیمکروحیله.۲. بیکینه.۳. پاکیزهدرون.۴. زودباور.
سادهدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، سادهلوح ≠ تودار، دیرباور ۲. روراست، صادق، بیتزویر
ساده دلیلغتنامه دهخداساده دلی . [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دل بودن . ساده بودن . سلیم دلی . صاف صادقی . مقابل عیاری : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو، ز مسعود پراندیش
ساده دلیلغتنامه دهخداساده دلی . [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دل بودن . ساده بودن . سلیم دلی . صاف صادقی . مقابل عیاری : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو، ز مسعود پراندیش
ساده لوحلغتنامه دهخداساده لوح . [ دَ / دِل َ / لُو ] (ص مرکب ) کنایه از مرد خفیف العقل . (بهارعجم ) (آنندراج ). کنایه از احمق و بی شعور. (غیاث اللغات ). ساده دل : ساده مرد. || سلیم
صافی دللغتنامه دهخداصافی دل . [ دِ ] (ص مرکب ) ساده دل . صافی ضمیر. روشن دل . بی کینه . بی حقد. || صاف . صافی . روشن : طریق صدق بیاموز از آب صافی دل براستی طلب آزادگی ز سرو چمن .حا