جان نواختنلغتنامه دهخداجان نواختن . [ جان ْ ن َ ت َ ] (مص مرکب )جان را نوازش کردن . استمالت کردن روان : کاش کان پیشه کار من بودی تا مگر کار من بیاسودی کردمی عیش و لهو ساختمی بمی و رود
ابوعثمانلغتنامه دهخداابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) مغربی . یکی از کبار مشایخ صوفیه است مرید شیخ ابوعلی کاتب و شیخ ابوالقاسم گرگانی مرید اوست . شیخ فریدالدین عطار گوید: او از اکابر ار
دسترسلغتنامه دهخدادسترس . [ دَ رَ / رِ ] (اِمص مرکب ) دسترسی .قدرت و توانگری . (برهان ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). قوت و توانائی و قدرت . (ناظم الاطباء). توان . استطاعت . (آ