خوش ساختیلغتنامه دهخداخوش ساختی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی خوش ساخت . استواری . || خوش ترکیبی . خوش هیئتی . خوش ریختی .
ردیادmemory trace, traceواژههای مصوب فرهنگستانساختی (construct) فرضی از خاطرات یا رخدادهای عصبشناختی مربوط به آن که تصور میشود در مغز وجود دارد
گواهنماییevidentialityواژههای مصوب فرهنگستانساختی دستوری در بعضی زبانها که در صورت فعل نشانهگذاری میشود و حاکی از آن است که گوینده، خود، شاهد رخداد بوده یا براساس قرائن و شواهد نتیجهگیری کرده است
خوش ساختیلغتنامه دهخداخوش ساختی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی خوش ساخت . استواری . || خوش ترکیبی . خوش هیئتی . خوش ریختی .