ساختگی کردنلغتنامه دهخداساختگی کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده شدن . مهیا شدن . کار سازی کردن . اسباب فراهم کردن : امیر اسماعیل سامانی ... مردان آن دیه [ ورخشه ] را بخواند
ساختگیدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, artificial, chi-chi, chichi, coloring, contrived, dummy, ersatz, fabled, factitious, fake, false, fictional, fictitious, fraudulent, imitation, made-up, m
ساختگیلغتنامه دهخداساختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) چگونگی و کیفیت ساخته . ساخته بودن . و ساخته شدن . رجوع به ساختن و ساخته شود. || آمادگی . بسیج . بسیجیدگی . بسغدگی . فراهمی اسباب
تأهیبلغتنامه دهخداتأهیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) ساختگی کردن برای کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تأهب شود.
تأهبلغتنامه دهخداتأهب . [ ت َ ءَهَْ هَُ ](ع مص ) مهیا و آماده شدن برای کاری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ساختگی کردن برای کار. (منتهی الارب ). ساختگی کردن . (صراح اللغه
صحنه سازیفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - آراستن صحنة نمایش یا فیلم با دکورهای مناسب . 2 - مجازاً به معنی ایجاد کردن وضعی ساختگی برای رسیدن به منظوری خاص .
جعل کردنلغتنامه دهخداجعل کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر دروغ اختراع کردن . (ناظم الاطباء). هر چیز ساختگی و نااصل را بجای اصل قرار دادن و اصلی جلوه دادن . رجوع به جعل (اصطلاح ح