ساحوقلغتنامه دهخداساحوق . (اِخ ) اسم جائی است . (شرح قاموس ). نام موضعی است که در آنجا میان بنی ذبیان و عامربن صعصعة جنگ واقع شد. (منتهی الارب ). جایگاهی است مربوطبا یکی از ایام
ساحقلغتنامه دهخداساحق . [ ح ِ ] (ع ص ) سحق کننده و کوبنده . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساینده . ریزکننده . نرم کننده . آس کننده . فرساینده . کهنه کننده . ریزریزکنند
سابوقلغتنامه دهخداسابوق . (اِ) نام درختی است . آقطی ، بیلسان ، بیلاسان ، شبوقه ، خمان کبیر، یاس کبود. رجوع به دزی ج 1 ص 620 شود.
ساروقلغتنامه دهخداساروق . (اِ) پارچه ٔ غالباً چهارگوش که بر روی بستر کشند، یا چیزی در آن نهند، یا سفره کنند. || در تداول مردم قزوین ، سفره و آن را سارِق و سارُق تلفظ کنند. دسترخو
ساحقلغتنامه دهخداساحق . [ ح ِ ] (ع ص ) سحق کننده و کوبنده . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساینده . ریزکننده . نرم کننده . آس کننده . فرساینده . کهنه کننده . ریزریزکنند
سابوقلغتنامه دهخداسابوق . (اِ) نام درختی است . آقطی ، بیلسان ، بیلاسان ، شبوقه ، خمان کبیر، یاس کبود. رجوع به دزی ج 1 ص 620 شود.
ساروقلغتنامه دهخداساروق . (اِ) پارچه ٔ غالباً چهارگوش که بر روی بستر کشند، یا چیزی در آن نهند، یا سفره کنند. || در تداول مردم قزوین ، سفره و آن را سارِق و سارُق تلفظ کنند. دسترخو