shellدیکشنری انگلیسی به فارسیپوسته، صدف، پوست، قشر، خمپاره، گلوله توپ، مرمی، کالبد، جلد، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عایق، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک مح
مانندگی کردنلغتنامه دهخدامانندگی کردن . [ ن َن ْ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خود را به کسی یا چیزی شبیه کردن : اگر شیعه خود را مولای سادات ... دانن