سابقه دارلغتنامه دهخداسابقه دار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارای پیشینه . دارای سابقه ٔ نیک یابد. با سابقه . آنکه بواسطه ٔ ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است
آرمونواژهنامه آزادآرم دار - برچسب خورده - سابقه دار - سارق معروف آرم دار - شاخص - برچسب خورده - سابقه دار - سارق معروف
سابقه داریلغتنامه دهخداسابقه داری . [ ب ِ ق َ / ق ِ ](حامص مرکب ) عمل سابقه دار. رجوع به سابقه دار شود.
ریشه دارلغتنامه دهخداریشه دار. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) دارای ریشه . گیاهی که دارای ریشه است . || دارای جراحت . دارای ریش . مجروح . ریشدار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || جامه ای که
پیشکسوتواژهنامه آزادبه کسی گفته میشود که در یک رشته ورزشی ‘ یک حرفه ‘ و یا یک مهارت آموزشی دارای سابقه طولانی بوده و در آن رشته از افراد پیشرو محسوب شود.