سائلدیکشنری عربی به فارسیسيال , روان , نرم وابکي , مايع , متحرک , ابگونه , چيز ابکي , سليس , نقد شو , پول شدني , سهل وساده , شيره , شيره گياهي , عصاره , خون , شيره کشيده از , ضعيف کردن
shagدیکشنری انگلیسی به فارسیزدن، موی کرک شده، موی درهم وبرهم، موی زبر، توتون زبر، پارچه مویی زبر، درهم و برهم ساختن، خشن ساختن، تکان دادن، لرزاندن
شیلغتنامه دهخداشی .[ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِ) مخفف شی ٔ. چیز : هنگام همت وی و هنگام جود وی شی ٔ است همچو لاشی و لاشی بود چو شی . منوچهری .همه دادند استعداد هر شی بمعنی و بصورت
درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) خواهنده از درها. (غیاث ). گدا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی ک
امسالهلغتنامه دهخداامساله . [ اِ ل َ / ل ِ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به امسال . (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح عامیانه همین سال . امسال . (فرهنگ فارسی معین ).امسالی . [ اِ ] (ص
سالفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. واحد اندازهگیری زمان که براساس مدت حرکت زمین به دور خورشید اندازهگیری میشود و در تقویم شمسی (از اول فروردین تا آخر اسفند) برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ د
حاجی لک لکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) [عامیانه] لکلک. Δ زیرا مدتی از سال را که لکلک کوچ میکند گمان میکنند به مکه رفته است.۲. [مجاز] مرد بلندقد و باریکاندام.