سائغلغتنامه دهخداسائغ. [ ءِ ](ع ص ) گوارنده . گوارا. خوش . خوش آیند. (دهار) (غیاث )(آنندراج ). عذب ، سیغ. که به گلو آسان شود. آسان به گلوشونده . (شرح قاموس ) : نعمت حق سبحانه ..
سائقلغتنامه دهخداسائق . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ، سائقون ، سُوّاق ، ساقة. راننده : ریش را شانه زدی که سائقم سائقی لیکن بسوی درد و غم . (مثنوی ). || راننده ٔ چاروا. (منتهی الارب ) (ش
صائغلغتنامه دهخداصائغ. [ ءِ ] (اِخ ) سعیدبن حسان اندلسی ، مولای حکم بن هشام ، مکنی به ابی عثمان . او از اصحاب مالک بن انس روایت کند. وفات بسال 236 هَ . ق . (سمعانی ص 348 ب ).
صائغلغتنامه دهخداصائغ. [ ءِ ] (اِخ ) لقب احمدبن محمد و ثابت بن شریح و جماعةبن سعد و عبداﷲبن محمد و چند تن دیگر است . (ریحانةالادب ج 2 ص 410).
صائغلغتنامه دهخداصائغ. [ ءِ ] (اِخ ) ابراهیم بن میمون صایغ، از مردم مرو، مکنی به ابی اسحاق . وی از عطأبن ابی ریاح و نافع روایت کند. حسان بن ابراهیم و داودبن ابی فرات و اهل بلد
سَائِغٌفرهنگ واژگان قرآنگوارا - راحت الحلقوم (سائغ اسم فاعل از سوغ است ، گفته ميشود : ساغ الطعام و الشراب - غذا و شراب روان شد و اين را وقتي گويند که شراب (مايعات آشاميدني ) گوارا باش
سَائِغٌفرهنگ واژگان قرآنگوارا - راحت الحلقوم (سائغ اسم فاعل از سوغ است ، گفته ميشود : ساغ الطعام و الشراب - غذا و شراب روان شد و اين را وقتي گويند که شراب (مايعات آشاميدني ) گوارا باش
لائغلغتنامه دهخدالائغ. [ ءِ] (ع ص ) فلان سائغ لائغ؛ از اتباع است . فلان ٌ سیّغ لَیّغ کذلک . (منتهی الارب ). سهل البلع. (اقرب الموارد).
حلاللغتنامه دهخداحلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی ص
مستساغلغتنامه دهخدامستساغ . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) شراب یا طعامی که به آسانی از گلو فرورود. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سائغ. و رجوع به سائغ شود.