زیرینلغتنامه دهخدازیرین . (ص نسبی ) فرودین . اسفل . مقابل زبرین . تحتانی . سفلی . زیری . منسوب به زیر. مقابل فوقانی و برین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مقابل زبرین . (آنندراج ).
زیرینهinfimumواژههای مصوب فرهنگستانبرای زیرمجموعهای مانند A از یک مجموعۀ مرتب S ، بزرگترین عضوی از S که از هیچ عضو A بزرگتر نباشد متـ . اینفیمم بزرگترین کران پایین greatest lower bound
undersideدیکشنری انگلیسی به فارسیزیرین، فرورویه، سطح پایینی، طرف یا سوی زیرین، وابسته بزیر سطح، دورنی