زیرپوشگویش اصفهانی تکیه ای: ǰirpiruni طاری: ǰerperuni طامه ای: ǰirpüš طرقی: ǰerpörâhuni کشه ای: ǰerporuni نطنزی: ǰirpuš
زیرپوشلغتنامه دهخدازیرپوش . (اِ مرکب ) جامه ٔ زیرین . مقابل روپوش . شعار. مقابل دثار. پیراهن . زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچ
زیرپوشگویش خلخالاَسکِستانی: bəna šay دِروی: bəna šay شالی: araq gir کَجَلی: bəna šag کَرنَقی: jirin šey کَرینی: araq gir کُلوری: zira šay گیلَوانی: bəna šey لِردی: araq gir
زیرپوشگویش کرمانشاهکلهری: fânɪla گورانی: že:r kerâs سنجابی: že:r kerâs کولیایی: že:r kerâs زنگنهای: fânɪla/ že:r šaü جلالوندی: že:r kerâs زولهای: že:r kerâs کاکاوندی: že:r kerâs
پیرانلغتنامه دهخداپیران . (اِخ ) پهلوانی مشهور از توران و سرلشکر افراسیاب فرزند ویسه . (برهان ) (جهانگیری ). نام سپه سالار افراسیاب . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از قهرمانان
caulkدیکشنری انگلیسی به فارسیکلفت کردن، مسدود کردن، چرت زدن، نعل زدن، درز گرفتن، اب بندی کردن، بتونه کاری کردن، بتونهگیری کردن، زیرپوش سازی کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن
کتلغتنامه دهخداکت . [ ک َ ] (اِ) کتف . شانه . (ناظم الاطباء). دوش . کفت . بالای بازو و زیردوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کتف و شانه شود.- از کت افتادن ؛ سخت تنها و مانده شدن
تیرلغتنامه دهخداتیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ
زخملغتنامه دهخدازخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلک