زیرهلغتنامه دهخدازیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که
زیرهلغتنامه دهخدازیره . [ رَ / رِ ] (اِ) مقابل رویه . جزء زیرین کفش که از سوئی با کف و از سوئی با زمین مماس شود. وبه ندرت بمعنی آستر و بطانه نیز آرند. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا).
زیرةلغتنامه دهخدازیرة. [ رَ ] (ع اِ) (از «زور») پاره ای از کتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره و حصه و بهره . (ناظم الاطباء). || هیئت زیارت کردن . (م