زیربالالغتنامه دهخدازیربالا. (ص مرکب ) کنایه از دو چیز است اول معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). در شاهد زیر بمعنی درهم و آشفته و منقلب آمده است : مفسدان ملک ابومنصور را بر آن دا
تیربالالغتنامه دهخداتیربالا. (ص مرکب ) تیرقامت . از اسماء محبوب است . (آنندراج ). تیرقد. راست بالا. سهی بالا. قد و بالائی چون تیر راست و بلند. تیروار قامت : من آن تیربالا نگارم که
بالاستواژهنامه آزادلایه ای است بین ریل و زیربالاست که از مصالح دانه ای سنگ شکسته تشکیل شده، دانه بندی یکنواخت دارد و به طور معمول ابعاد ذرات حدود ٢٠ الی ٦٠ میلیمتر است. جهت زیر سا
مجرحلغتنامه دهخدامجرح . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) شهادت ردکرده شده . (فرهنگ نظام ). || بسیار زخمی کرده شده . (فرهنگ نظام ). || (اِ) قسمی از نقش بریدگی بر کنار پارچه . (فرهنگ نظام
بالالغتنامه دهخدابالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . روی . (غیاث اللغا
بالاییلغتنامه دهخدابالایی . (ص نسبی ) منسوب ببالا. رجوع به بالا شود. || فوقانی . || (حامص ). برین . بلندی . (ناظم الاطباء). علو. و رجوع به بالا شود.- خرج بالایی ؛ در تداول فارسی