زیبندگیلغتنامه دهخدازیبندگی . [ ب َ دَ /دِ ] (حامص ) برازندگی . سزاواری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایستگی . سزاواری . برازندگی . (فرهنگ فارسی معین ). شایستگی و لیاقت . (ناظم الا
زندگیفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ په . ] (حامص .) 1 - زنده بودن ، زیست ، حیات . 2 - مدت عمر. 3 - وضع مالی . 4 - مال و منال .
برازیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برازنده بودن، زیبندگی داشتن، زیبیدن، زیبا نمودن، زیبندهبودن، سزاوار بودن، شایسته بودن، طرازیدن ۲. پینه کردن، وصله کردن
برازشلغتنامه دهخدابرازش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از برازیدن . زیبندگی .(آنندراج ) (برهان ). || وصل کردن پنبه و پاره بر قبا و خرقه و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ).