زیانکارلغتنامه دهخدازیانکار. (ص مرکب ) متلف . اتلاف کننده و تباه کننده . (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند : به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کرده ٔ آن بباید گریست
زیانکارگیلغتنامه دهخدازیانکارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زیانکاری : هرچه کاری ، همان درود توان در زیانکارگی چه سود توان . اوحدی .رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
زیانکاریلغتنامه دهخدازیانکاری . (حامص مرکب ) خسران بردن . (فرهنگ فارسی معین ). زیان کردن . و رجوع به همین کلمه شود. || زیانگری . (فرهنگ فارسی معین ). || اتلاف و اسراف . || گناه . (ن
زیانکارگیلغتنامه دهخدازیانکارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زیانکاری : هرچه کاری ، همان درود توان در زیانکارگی چه سود توان . اوحدی .رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
زیانکاریلغتنامه دهخدازیانکاری . (حامص مرکب ) خسران بردن . (فرهنگ فارسی معین ). زیان کردن . و رجوع به همین کلمه شود. || زیانگری . (فرهنگ فارسی معین ). || اتلاف و اسراف . || گناه . (ن
ضارلغتنامه دهخداضار. [ ضارر ](ع ص ) زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان . || نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء
خاسرلغتنامه دهخداخاسر. [ س ِ ] (ع ص ) زیانکار. (آنندراج )(تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. (غ