زیاللغتنامه دهخدازیال . (ع مص ) (از «زی ل ») همدیگر جدا شدن . مزایلة مثله . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زایَل َ مزایلةً و زیالاً. رجوع به مزایلة شود. (ناظم الاطباء). || زاله ع
زیاللغتنامه دهخدازیال . (ع مص ) (از «زول ») مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔ آسمان . (از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.
ذیاللغتنامه دهخداذیال . (اِخ ) ابن هیثم . یکی از محدثین و فقهاء معاصر مأمون عباسی . رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 147 س 2 و رجوع به ضحی الاسلام ج ث ص 176 شود.
ذیاللغتنامه دهخداذیال . (اِخ ) گویا نام رملی باشد در شعر عبیدبن ابرص .یاقوت گوید این نام در شعر عبیدبن ابرص آمده است :تغیرت الدیار بذی الدفین فاودیة اللوی فرمال لین فخرجی ذروه ف
ذیاللغتنامه دهخداذیال . [ ذَ ی ْ یا ] (ع ص ) دامن دار. درازدامان . مرد درازدنبال . (مهذب الاسماء). مرد که دامنی بلنددارد. مرد که بتبختر رود. مرد که خرامان و بناز رود. مرد درازبا
ذیاللغتنامه دهخداذیال . [ذَی ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن الشریونی . در حلل السندسیة ذیل عنوان : من انتسب الی سرقسطة من اهل العلم ، آمده است : و ابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر
ذیالفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. درازدامن؛ دامندراز؛ آنکه دامن بلند دارد.۲. مرد درازبالا و درازدامن.۳. درازدنبال.
زووللغتنامه دهخدازوول . [ زُ ] (ع مص ) زالت الشمس زوالاً و زوولاً (بدون همزه ) و زیالاً و زولاناً؛ مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔ آسمان . (از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.
ازهرلغتنامه دهخداازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) (جامع...) جامع مشهور مصر و آن نخستین مسجدی است که در قاهره تأسیس شده و قائد جوهر مولای المعزّ عبیدی به سال 359 هَ . ق . که طرح قاهره را