زکنجلغتنامه دهخدازکنج . [ زُ ک َ ] (اِ) کاسه ٔ سفالین بزرگ باشد. (برهان ). کاسه ٔ سفالین بزرگ . (فرهنگ رشیدی ). کاسه ٔ سفالین است . (انجمن آرا). آیا «ز» در زکنج جزو کلمه است ؟ آ
زنجیر طلاگویش اصفهانی تکیه ای: zenǰiltalâ طاری: zenǰirtelâ طامه ای: zenǰiltelâ طرقی: zenǰiltelâ کشه ای: zenǰiltelâ نطنزی: zanǰirtalâ
زکندلغتنامه دهخدازکند. [ زُ ک َ ] (اِ) زکنج . (فرهنگ رشیدی ). بمعنی زکنج است که کاسه ٔ سفالین بزرگ باشد. (برهان ). بمعنی کاسه ٔ سفالین است . (انجمن آرا) : مدح ترا به هزل نبردم ب