زرپیکرلغتنامه دهخدازرپیکر. [ زَ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) که از زر ساخته شده باشد : بدستور بر نیز گوهر فشاندبه کرسی زرپیکرش برنشاند. فردوسی .چو نان خورده شد آرزو را بخواندبه کرسی
زره پیچلغتنامه دهخدازره پیچ . [ زَ رَه ْ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند بمعنی زمستان باشد که در مقابل تابستان است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزوارش «زرپن » ، «زرپون
پیکرلغتنامه دهخداپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (اِ) مقابل بوم . مقابل زمینه . نقش پارچه . گل : بیارید پرمایه دیبای روم که پیکر بریشم بود زرش بوم . فردوسی .غلامان رومی بدیبای روم همه پ
کرسیلغتنامه دهخداکرسی . [ ک ُ ] (ع اِ) تخت کوچک . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(یادداشت مؤلف ). || تخت . عرش . سریر. اورنگ . (ناظم الاطباء). گاه . (مهذب الاسماء) : ه
طاوسلغتنامه دهخداطاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر آن طویس