زِينَتَهَافرهنگ واژگان قرآنزينت او (زينت : آن حالت و وضعي که موجودي ، به خود ميگيرد و باعث ميشود که موجودي ديگر جذب به آن شود)
طراشولیلغتنامه دهخداطراشولی . [ ] (اِ) بقول زُنتهایمر اسم اندلسی قسم صغیر صامر بوما است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
مروتلغتنامه دهخدامروت . [ م ُ رُوْ وَ ] (ع اِمص ) مروة. مروءة. مرؤت . مردمی و مردی ، و این مأخوذ است از مرء که به معنی مرد باشد. (غیاث ). آن بود که نفس را رغبتی صادق بود به تج
زیتلغتنامه دهخدازیت . [ زَ ] (ع اِ) روغن . (ترجمان القرآن ). روغن زیتون . (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روغن تخم درخت زیتون و در بع
شرهلغتنامه دهخداشره . [ ش َ رَه ْ ] (ع اِمص ) آز و خواهش وحرص و طمع. (از ناظم الاطباء). طرف افراط عفت است و آن ولوع است بر لذت زیاده از مقدار واجب . (نفائس الفنون ). آزمندی . آ
طراغیونلغتنامه دهخداطراغیون . [ ] (معرب ، اِ) نام نباتی است و صمغ آن مانند صمغ عربی میباشد. یک مثقال آن سنگ گرده را بریزاند و حیض را بگشاید. (برهان ).نباتی است که در جزیره ٔ اقریطش