زون فرورانشsubduction zoneواژههای مصوب فرهنگستانمنطقهای که در آن بخشهایی از صفحههای زمینساختی به زیر صفحههای دیگر فرومیروند
زونلغتنامه دهخدازون . [ زِوْ وَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زونلغتنامه دهخدازون . (اِ) حصه و بهره و قسمت . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بهره . (صحاح الفرس ). بهره و حصه . (فرهنگ رشیدی ) :
منشور برافزایشیaccretionary prismواژههای مصوب فرهنگستانتودهای معمولاً گوِهایشکل از رسوبات دگرشکلشده در زون فرورانش متـ . گوِۀ برافزایشی accretionary wedge
جفتشدگی میانصفحهایinterplate couplingواژههای مصوب فرهنگستانخصوصیتی در گسل رانده که به قفل شدن و انباشت تنش در زون فرورانش منجر میشود
چکانیدنلغتنامه دهخداچکانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) متعدی چکیدن . چکیدن کنانیدن (؟) و قطره قطره ریختن . (ناظم الاطباء). مایعاتی چون داروی چشم و نظایر آن را در چشم و گوش و غیره قطره قطره
مرقعلغتنامه دهخدامرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و ا
برگرفتنلغتنامه دهخدابرگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس