زونگلغتنامه دهخدازونگ . [ زَ وَ ] (ص ) بمعنی زونزک است که مردم گوژپشت و حقیر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مرد گوژپشت زبون و حقیر بود. (جهانگیری ).
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون زیسترخسارهایbiofacial zoneواژههای مصوب فرهنگستانزون زیستچینهشناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعۀ فسیلی از خصوصیات یک زیستزون زنده است
زون سایهshadow zoneواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای در فاصلۀ تقریبی 100 تا 140 درجه از رومرکز زمینلرزه که در آن موج P به سبب عبور از محیط کمسرعت دریافت نمیشود
زون شفقیauroral zoneواژههای مصوب فرهنگستاننواری تقریباً دایرهای در پیرامون قطبهای زمینمغناطیسی که بیشترین فعالیت شفقی در آن رخ میدهد
زون شکستگیfracture zoneواژههای مصوب فرهنگستانزونی طویل با شکستگیهای موازی فراوان در بستر دریا، با پستیوبلندی نامنظم که صدها کیلومتر طول دارد
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زْ / زِ وَ] (اِخ ) بشردوست و اصلاح طلب سویسی (1484 - 1531 م .). پیشنهادکننده ٔ تغییراتی در اصول مذهب بود. وی نظر داشت که کتاب مقدس در مراسم مذهبی بزبان آلمانی خواند
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زَ وَ گ َ ](ص ) بمعنی زونگ است که مردم گوژپشت و حقیر باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). زونزک . زونگ . (ناظم الاطباء).
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زَ وَگ ُ ] (اِ) زنگ و جرس کوچک و زنگوله . || نام نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
زونزکلغتنامه دهخدازونزک . [ زَ وَ زَ ] (ص ) مردم گوژپشت و زبون و حقیرجثه را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به زونگ و زونگل شود.
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زْ / زِ وَ] (اِخ ) بشردوست و اصلاح طلب سویسی (1484 - 1531 م .). پیشنهادکننده ٔ تغییراتی در اصول مذهب بود. وی نظر داشت که کتاب مقدس در مراسم مذهبی بزبان آلمانی خواند
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زَ وَ گ َ ](ص ) بمعنی زونگ است که مردم گوژپشت و حقیر باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). زونزک . زونگ . (ناظم الاطباء).
زونگللغتنامه دهخدازونگل . [ زَ وَگ ُ ] (اِ) زنگ و جرس کوچک و زنگوله . || نام نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).