زونکللغتنامه دهخدازونکل . [ زَ وَ ک َ ] (ع ص ) مرد پست بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). القصیر او تصحیف . (اقرب الموارد).
زنکللغتنامه دهخدازنکل . [ ] (اِخ ) منجم هندی که از کتب او به عربی نقل شده . (ابن الندیم ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 32 شود.
زنکلاجولغتنامه دهخدازنکلاجو. [ ] (اِ) زردآلوی نرسیده و ترش است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بدیدارت چنانم آرزومندکه بسطامی به آش زنکلاجو.(از جنگی خطی ، یادداشت ایضاً).
زونکلغتنامه دهخدازونک . [ زَ ن َ ] (ع ص ) زن شتاب پیشی و سبقت گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
زونکلغتنامه دهخدازونک . [ زَ وَن ْ ن َ ] (ع ص ) (از «زن ک ») پست بالای متکبر زشت روی و آنکه خود را زائد از قدر خود شناسد و در اطوار خود چنان بنماید که خیر و نیکویی دارد و حال آن
زجلغتنامه دهخدازج . [ زُج ج ] (ع اِ) آهن بن نیزه . ج ، زجاج ، و زِجَجة: رمح مزج ؛ نیزه ٔ بازُج ّ. (از منتهی الارب ). آهن بن نیزه . ج ، زِجاج ، زججة. (دهار) (آنندراج ) (ناظم ال