زوملغتنامه دهخدازوم . (اِخ ) دهی از دهستان اورامان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 255 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زوملغتنامه دهخدازوم . (اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه . (منتهی الارب ). از نواحی ارمنیه در اطراف موصل و جبن زومی بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زوملغتنامه دهخدازوم . (ع اِ) عصاره ٔ گرفته شده از گیاهان . || آبی که برای خیساندن ، کشمش را در آن کنند. || مقدار آبی که هر بار روی خمیر یا لباس زیر برای شستن ریزند. || دفعه : غ
زوملغتنامه دهخدازوم . [ زَ ] (ع اِ) نوعی از طعام لذیذ مر اهل یمن را که از شیر ترتیب دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
zoomingدیکشنری انگلیسی به فارسیزوم کردن، وزوز، با صدای وزوز حرکت کردن، بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن، فاصله عدسی را کم و زیاد کردن