زول زدهلغتنامه دهخدازول زده . [ زَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) صمغی است که آن را به عربی کتیرا گویند. (برهان ) (آنندراج ). صمغی است که آن را کتیره گویند. و ظاهراً زول درختی است که از آن ک
زوللغتنامه دهخدازول . (اِ) بمعنی حصه و رسد و قسمت و بهره و عنصری گفته : «به چشم اندرم دید اززول اوست ». ظن غالب اینست که زول تصحیف شده و «زون »بوده ... (انجمن آرا) (آنندراج ).
زوللغتنامه دهخدازول . [ زْ / زِ وُ ] (اِخ ) مرکز ولایت اورایژسل هلند است که بر کنار ایژسل یا ایسل واقع است و 59900 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
زوللغتنامه دهخدازول . [ زَ ] (ع مص ) زاله زَوْلاً ؛ دور کردن از جای و برگردانیدن . (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) شگفت . || چرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
زوللغتنامه دهخدازول . [ زَ وَ ] (ع مص ) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاً و زَوَلاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زوال . (ناظم الاطباء). ||
کتیرهلغتنامه دهخداکتیره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کتیراء. کثیراء. کتیرا. زولزده . (ناظم الاطباء). صمغ درخت قتاد است و آن بوته ای باشد خاردار که شتر نخورد مگر سالی که باران کمتر بارد
کتیرالغتنامه دهخداکتیرا. [ ک َ ] (اِ) کتیراء. کثیراء. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). کتیره . (بحرالجواهر). صمغ قتاد است یا رطوبتی که از بیخ نوعی از درخت که به کوه بیروت و لبنان رو