زوزلغتنامه دهخدازوز. (اِ) طعنه و ملامت و سرزنش . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || زوزه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زوزه شود.
زوذلغتنامه دهخدازوذ. (ق ) بمعنی همین زود که بمعنی جلد و شتاب باشد و این موافق قاعده ٔ فارسی بعضی بلاد است که اگر قبل از دال حرف علت باشد، دال را ذال معجمه خوانند. (غیاث ) (آنند
ضوزلغتنامه دهخداضوز. [ ض َ ] (ع مص ) کم کردن و نقصان کردن در حق کسی . (منتهی الارب ). || جور کردن در حکم . (منتخب اللغات ). جور و ستم کردن بر کسی در حکم . (منتهی الارب ). || خا