زوردارلغتنامه دهخدازوردار. (نف مرکب ) دارنده ٔ زور. قوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرادف زورآور. (آنندراج ) : شاها بگیر بر من اگرچه ز روی جهل درکرده ام بدست چنان زوردار، دست . ح
شکارلغتنامه دهخداشکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطی
تاجیکستانلغتنامه دهخداتاجیکستان . [ ک ِ ] (اِخ ) جمهوری شوروی درآسیا، کوچکترین بخش دولت اتحاد جماهیر شوروی سابق . دارای 1175000 سکنه (که آنان را تاجیک نامند). بین ازبکستان و افغانستا
زوردارلغتنامه دهخدازوردار. (نف مرکب ) دارنده ٔ زور. قوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرادف زورآور. (آنندراج ) : شاها بگیر بر من اگرچه ز روی جهل درکرده ام بدست چنان زوردار، دست . ح
یلوکلغتنامه دهخدایلوک . [ ی َ ] (ص ) جسیم و تناور و قوی و زوردار. || مرد جنگی و بهادر و دلاور و شجاع و پهلوان .یلولنگ . یلولیک . (ناظم الاطباء). پهلوان نامدار که درشجاعت سرآمد ر
چرخ کمانلغتنامه دهخداچرخ کمان . [ چ َ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کمان سخت . (آنندراج ). کمان زوردار. (ناظم الاطباء).