زودزودلغتنامه دهخدازودزود. (ق مرکب )شتاب شتاب . و زودباش . (آنندراج ). معجلاً و به تعجیل . (ناظم الاطباء) : ... خوارزمشاه خفته نیست وزودزود دست به وی دراز نتوان کرد. (تاریخ بیهقی
زودلغتنامه دهخدازود. (ق ) شتاب و جَلد و با لفظ کردن و بودن مستعمل است ... (آنندراج ). جلد و سریع و شتاب و به سرعت و شتاب و به تندی . و فی الفور و معجلاً. (ناظم الاطباء). تند. س
های هایلغتنامه دهخداهای های . (اِ صوت ) به معنی زود زود و جلد جلد و شتاب و تعجیل باشد. (برهان ). کلمه ٔ تأکیدیعنی زود زود و جلد جلد و بشتاب . (ناظم الاطباء). || به معنی هایاهای که
پگاهلغتنامه دهخداپگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) بگاه . سخت زود.زود (بامداد). سپیده دم . سفیده ٔ صبح . صبح زود. صبح نخستین . صبح صادق . سَحر. سرگاه . بَکر. بُکرَة. فجر.
frequentدیکشنری انگلیسی به فارسیمکرر، تکرار کردن، رفت و آمد زیاد کردن در، تکرار شونده، زود زود، بسیار رخ دهنده
پیمانه پر شدنلغتنامه دهخداپیمانه پر شدن . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ پ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مالامال شدن و لبریز گشتن کیله یا جام . || کنایه از عمر به آخررسیدن . (برهان ) (غیاث ). رسیدن مرگ .