زودشعریلغتنامه دهخدازودشعری . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) بدیهه گویی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن . بدیهه گویی . بداهه سرایی . (فرهنگ فارسی معین ) : وآن اقبال که رودکی از آ
زودشعرلغتنامه دهخدازودشعر. [ ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه بالبداهه شعر گوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زودگذریدیکشنری فارسی به انگلیسیelusiveness, evanescence, fleetingness, impermanence, transience, transiency
زودشعرلغتنامه دهخدازودشعر. [ ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه بالبداهه شعر گوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
شاعرلغتنامه دهخداشاعر. [ ع ِ ] (ع ص ) داننده . (منتهی الارب ). آگاه : شاعر بنفسه ؛ آگاه از نفس خود. رجوع به مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق ص 115 شود. || دریابنده . (منتهی الارب )
زودسیریلغتنامه دهخدازودسیری . (حامص مرکب ) صفت زودسیر. حالت و کیفیت زودسیر. دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی : بدین زودی از من چرا سیر گشتی نگارا بدین زودسیری چرایی . فرخی .به
زودگریهلغتنامه دهخدازودگریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که اشکش در آستین دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): هَرَمَّع؛ مرد زودگریه . (منتهی الارب ).
زودگذریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] زودگذری، گذرا بودن، کوتاهی بیثباتی، ناپایداری، فانی بودن، زوال، نپاییدن، تغییرپذیری چیز ناپایدار، آدمبرفی