زودخشمدیکشنری فارسی به انگلیسیedgy, hot-tempered, hotheaded, huffish, irritable, quick, short-tempered, spitfire, splenetic, testy, tetchy, warm
زودخشملغتنامه دهخدازودخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) کم حوصله و کسی که بزودی متغیر شده و خشمناک گردد. (ناظم الاطباء). آنکه زود به خشم آید و افروخته گردد. (آنندراج ). زودغرس . حداد. زلق .
زودخشملغتنامه دهخدازودخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) کم حوصله و کسی که بزودی متغیر شده و خشمناک گردد. (ناظم الاطباء). آنکه زود به خشم آید و افروخته گردد. (آنندراج ). زودغرس . حداد. زلق .
ماعیةلغتنامه دهخداماعیة. [ ی َ ] (ع ص ) زن زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن خشم برانگیخته یعنی زنی که اشیاء را قطعه قطعه کند و تاء برای تأنیث موصوف و یا برا
زودغرسلغتنامه دهخدازودغرس . [ غ َ رَ ] (ص مرکب ) زودخشم . تندخشم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گرنه بدبختمی مرا که فکندبه یکی جاف جاف زودغرس او مرا پیش شیر نپسنددمن نتاوم بر او نش