زودآیندearly mover, early comerواژههای مصوب فرهنگستانبنگاهی که با بهرهبرداری از اولین فرصتِ حاصل، با خطرپذیری و سرمایة لازم، پیشتر از رقبای خود وارد بازار جدید میشود
زدایندگیلغتنامه دهخدازدایندگی . [زِ / زُ / زَ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) اسم است از زداییدن . زدایش . رجوع به زدودن ، زداییدن و زداینده شود.
زدایندهلغتنامه دهخدازداینده . [ زِ / زُ / زَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) دور کننده ٔ چیزی از دیگری . مزیل . زایل کننده . نابود سازنده . آزاد کننده . و در این ترکیب بمعنی کشورستان ، گیرنده
زوداندازلغتنامه دهخدازودانداز. [ اَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) به عربی بدیهه گویند و تفسیر آن سخن بی اندیشه است . (برهان ). مرادف بدیهه است یعنی آنچه ادراک آن موقوف به فکر و اندیشه نب
نزللغتنامه دهخدانزل . [ ن ُ ] (ع اِ) ضیافت و مهمانی که در پیش مهمان گذارند. (غیاث اللغات ). آنچه پیش آینده و مهمان نهند چون فرودآید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). آنچه پیش مهما
زدایندگیلغتنامه دهخدازدایندگی . [زِ / زُ / زَ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) اسم است از زداییدن . زدایش . رجوع به زدودن ، زداییدن و زداینده شود.
زدایندهلغتنامه دهخدازداینده . [ زِ / زُ / زَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) دور کننده ٔ چیزی از دیگری . مزیل . زایل کننده . نابود سازنده . آزاد کننده . و در این ترکیب بمعنی کشورستان ، گیرنده
زوداندازلغتنامه دهخدازودانداز. [ اَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) به عربی بدیهه گویند و تفسیر آن سخن بی اندیشه است . (برهان ). مرادف بدیهه است یعنی آنچه ادراک آن موقوف به فکر و اندیشه نب