زه کشیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخشکاندن آب باتلاق؛ عمل خشکاندن باتلاق بهوسیلۀ کندن گودالها یا نهرهای کوچک و بردن آبهای زائد بهگودالها و زمینهای پست.
زه کشیلغتنامه دهخدازه کشی . [ زِه ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کندن جویهای گود تا رطوبت یا آب اراضی باتلاقی در آن گرد آمده زمین خشک و سالم شود. جداولی که در باتلاقها کنند برای ا
زه کشیدنلغتنامه دهخدازه کشیدن . [ زِه ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن زه کمان را. (فرهنگ فارسی معین ). کشیدن زه کمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سخت شدن جراحت . تیر کشیدن عضله
drainدیکشنری انگلیسی به فارسیزه کشی، ناو، زهکش فاضل آب، اب گذر، کشیدن، اب کشیدن از، زیر اب زدن، زه کشی کردن، زیر اب
زه کشیلغتنامه دهخدازه کشی . [ زِه ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کندن جویهای گود تا رطوبت یا آب اراضی باتلاقی در آن گرد آمده زمین خشک و سالم شود. جداولی که در باتلاقها کنند برای ا
زه کشیدنلغتنامه دهخدازه کشیدن . [ زِه ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن زه کمان را. (فرهنگ فارسی معین ). کشیدن زه کمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سخت شدن جراحت . تیر کشیدن عضله
زه کشیدنفرهنگ انتشارات معین( ~. کَ یا کِ دَ) (مص ل .) 1 - کشیدن زه کمان . 2 - (مص م .) (عا.) سخت شدن جراحت ، تیر کشیدن عضلات .