زه و زادلغتنامه دهخدازه و زاد. [ زِ هَُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خویش و فرزند. (فرهن
زهولغتنامه دهخدازهو. [ زَ ] (اِ) چرک گوش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چرک گوش و سملاخ . (ناظم الاطباء).
زاد و ذریاتلغتنامه دهخدازاد و ذریات . [ دُ ذُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و احفاد. زه و زاد. زاد و رود. رجوع به زاد شود.
زاد و رودلغتنامه دهخدازاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و فرزندان . (فرهنگ رازی ). زاد و ذریات . زه و زاد. رجوع به زاد شود.
تناسللغتنامه دهخداتناسل . [ ت َ س ُ] (ع مص ) زه و زاد پدید آمدن . (زوزنی ). از یکدیگر زادن . (منتهی الارب ) (از دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن .
در و نسللغتنامه دهخدادر و نسل . [ دَرْ رُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در این مورد به دال مهمله و در مثنوی نیکلسن «ذر و نسل » به ذال معجمه آمده و در همه ٔ این موارد معنی بچه و فرزن
زهزادلغتنامه دهخدازهزاد. [ زِ ] (اِ مرکب ) نسل و فرزند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). اهل و عیال و فرزند. (از جهانگیری ). رجوع به زه و زاد شود.