زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ... المهلبی العتکی . رجوع به ابوالفضل زهیر... در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن قمیر مروزی ، مکنی به ابومحمد. مردی زاهد بود و احمدبن منیع گوید پس از احمدبن حنبل کسی را به زهد زهیر ندیدم . او از حسین بن محم
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) : سر مایه و پیشروشان زهیرکه آهو ربودی ز چنگال شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخی
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زَ ] (ع ص ) لاغری بواسطه ٔ بیماری . || غمناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
زحیرلغتنامه دهخدازحیر. [ زَ ] (ع مص ) دم سرد و یا ناله بر آوردن . و زحار و زحارة بمعنی زحیر است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دم زدن زن هنگام زاییدن با ناله و پریشانی ،
ظهیرلغتنامه دهخداظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) فارسی . شهرزوری گوید شهاب الدین مقتول بصائر را نزد ظهیر خوانده بوده است . رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة ج 12 ص 8 شود.
زهیْرفرهنگ نامها(تلفظ: zohayr) در لغت به معنی شکوفه دار و درخت پر شکوفه است ؛ (در اعلام) از شهدای کربلا ؛ و نیز نام پهلوانی ایرانی و چند تن از مشاهیر .
زهیرابلغتنامه دهخدازهیراب . [ زَ ] (اِخ ) نام فرشته ای که موکل بر زمین است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
زهیرافرهنگ نامها(تلفظ: zohayrā) (زهیر در عربی = شکوفهدار و درخت پرشکوفه + الف (پسوند نسبت ساز)) ، به معنی شکوفه دار ، درخت شکوفهدار.
دل پیچه (زهیر)گویش اصفهانی تکیه ای: delpiča طاری: delpiča طامه ای: delpiča طرقی: delpičmun کشه ای: delpiča نطنزی: delpičeš
زهیرافرهنگ نامها(تلفظ: zohayrā) (زهیر در عربی = شکوفهدار و درخت پرشکوفه + الف (پسوند نسبت ساز)) ، به معنی شکوفه دار ، درخت شکوفهدار.
زهیرابلغتنامه دهخدازهیراب . [ زَ ] (اِخ ) نام فرشته ای که موکل بر زمین است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
قطیعه ٔ زهیرلغتنامه دهخداقطیعه ٔ زهیر. [ ق َ ع َ ی ِ زُ هََ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک حریم بنی طاهر و منسوب است به زهیربن محمد ابیوردی یکی از سران لشکر خراسان . (معجم البلدان ).
شیطان بن زهیرلغتنامه دهخداشیطان بن زهیر. [ ش َ ن ُ ن ُ زُ هََ ] (اِخ ) ابن کلاب بن ربیعة. جدی جاهلی است . اولاد او بطنی از حنظله ، از تمیم ، از عدنانیه هستند. و ابن حزم گفته ایشان قبیله
عیاضلغتنامه دهخداعیاض .(اِخ ) ابن غنم بن زهیر فهری . از صحابه ٔ شجاع و جنگ آور بود. وی در غزوات بدر و احد و خندق شرکت داشت و درایام خلیفه ٔ دوم بلاد الجزیرة را فتح کرد. او را از