زهیدلغتنامه دهخدازهید. [ زَ ] (ع ص ) اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلیل . (اقرب الموارد). || تنگ خو. || کم خوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
ضهیدلغتنامه دهخداضهید. [ ض َهَْ ی َ ] (اِخ ) جایگاهی است (یا آن به صاد است ). (منتهی الارب ). ابن جنی گوید: و من فوائت الکتاب ضهید اسم موضع، و مثله عتید و کلاهما مصنوع ، و قد ور
زهیدنلغتنامه دهخدازهیدن . [ زَ دَ ] (مص ) افتادن . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). || روان شدن . || چکیدن و تقطیر شدن . || تراویدن . || بردن در قمار. (ناظم الاطباء).
زهیدنلغتنامه دهخدازهیدن . [ زِ دَ ](مص ) زاییدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاییدن و تولد کردن . (فرهنگ فارسی معین )... زیهیدن ؛ زادن . پیش آ
زهیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زاییدن؛ بچه آوردن.۲. (مصدر لازم) تراویدن.۳. (مصدر لازم) تراویدن آب از درز چیزی.۴. [مجاز] به وجود آمدن: ◻︎ قوتت از قوت حق میزهد / نه از عروقی کز حرارت میجه
زهیدنلغتنامه دهخدازهیدن . [ زَ دَ ] (مص ) افتادن . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). || روان شدن . || چکیدن و تقطیر شدن . || تراویدن . || بردن در قمار. (ناظم الاطباء).
زهیدنلغتنامه دهخدازهیدن . [ زِ دَ ](مص ) زاییدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاییدن و تولد کردن . (فرهنگ فارسی معین )... زیهیدن ؛ زادن . پیش آ
بیرون زهیدنلغتنامه دهخدابیرون زهیدن . [ زِ دَ ] (مص مرکب ) به خارج تراویدن . تراوش کردن بخارج . پس دادن . رجوع به زهیدن شود.
نشت کردنلغتنامه دهخدانشت کردن .[ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زهیدن : نشت کردن آب ، زهیدن آن . (یادداشت مؤلف ). || منتشر شدن مایعی چون مرکب و جز آن بیش از حد لازم . (یادداشت مؤلف ).
نسامةلغتنامه دهخدانسامة. [ ن َ م َ ] (ع مص ) زهیدن آب از زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نسمت الارض نسامةً؛ زهید آب آن زمین . (ناظم الاطباء). || به